پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘مارگریت وست’

راجر بشنیدن نام خود چرتش پاره شد و از آن حالت نیمه بیهوشی و خواب‌آلود بیرون آمد و متوجه شد که باید چند ساعتی خوابیده باشد. هنگامیکه راجر بوکانان روی صندلی راحتی در ایوان هتل دراز کشید آفتاب ملایمی بصورتش تابیده بود و زمزمهء امواج دریا گوشش را نوازش میداد ولی اکنون که چشم میگشود هوا رو بتاریکی میرفت و نسیم سردی میوزید. ناگهان صدای جوان و پرشوری سکوت را   ادامه ...

کتاب غیرایرانی مارگریت وست میمنت دانا (مترجم) نشر صفی‌علیشاه