در نیمهشبی خلوت و تاریک، در خانوادهء ثروتمندی، در سرزمین جنوب باختری کودکی بدنیا آمد. مادر جوان در بیهوشی عمیق دراز کشیده بود، اماهنگامیکنه نخستین فریاد آهسته و شکایتآمیز نوزاد در اطاق بلندشد، مادر با چشمان بسته در بستر بخود پیچید. لبهایش آهسته چیزی نجوا کرد و برروی چهرهء دلارام رنگپریدهاش که تقریبا هنوز خطوط و وجنات کودکی را حفظ نموده بود، مانند صورت کودکی نازپروده که اندوهی غیرعادی متحمل ادامه ...