موسیو ژان که همه «ماریوس» صدایش میکردند، کلاهی کپی بر سر، کتی چرمی بر تن و کفشهایی زمخت به پا داشت. چشمهای زیبایش اندکی اندوهبار بود و اغلب متفکرانه ساقهء علفی را به دندان میجوید. او مدالهای زیادی داشت: صلیب جنگی ۱۹۱۸-۱۹۱۴ و ۱۹۴۰-۱۹۳۹، در کنار آن، مدال نهضت مقاومت، مدال داوطلبان و مدال سپاس میهن، که همه به نیمتنهاش آویزان بودند و هر گاه که با عجله راه میرفت، ادامه ...
گردن برافراشته میخندید و سر تکان میداد. نورخورشید پس از عبور از نقش خدای پدر بر شیشههای رنگین پنجرهها، با پرتو باشکوهی بر چهرهاش میتابید. شکوهی که همراه با هر تکن سر، بر چهرهاش جابهجا میشد تا عظمت ابراهیم، اسحاق و سپس خدا را جلوهگر سازد. دو قطره اشک، بر چرخش برق اشتیاق و بر درخشش رنگینکمان مواج درون دیدگانش میافزود. با گردن کشیده و با هر دو دست برج ادامه ...