پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘احسان لامع (مترجم)’

ساعت ده صبح بود و پاتریس مورسو با گام‌های استوار به سوی ویلای زاگرو می‌رفت. تا آن زمان خدمتکار به بازار رفته و ویلا خالی بود. صبح زیبای بهاری بود، خنک و آفتابی. خورشید می‌تابید، اما گرمایی از پرتو درخشانش احساس نمی‌شد. جاده‌ای تهی و سربالا، به ویلا منتهی می‌شد. درختان کاج کنار تپه، نورباران شده بودند. پاتریس مورسو چمدانی در دست داشت، و در آن صبح، تنها صدایی که   ادامه ...

آلبر کامو احسان لامع (مترجم) انتشارات نگاه کتاب غیرایرانی