شواهد بسیار وجود دارد که کوچه مدق از جمله تحفههای زمانهای پیشین بوده و روزی همچون گوهری تابان بر تارک “قاهره” سرفراز میدرخشیده است. از کدام “قاهره” میگویم؟… قاهره فاطمیان؟…ممالیک؟… سلاطین؟ خدا میداند و باستانشناسان، اما به هر حال اثری است، و اثری نفیس… و چرا که نباشد؟ با کف سنگفرشی که مستقیما به “صنادقیه” سرازیر میشود، با آن پیچ تاریخی و قهوهخانهء معروفش کرشه که دیوارهایش را مرور زمان ادامه ...
بار دیگر آزادانه نفس میکشد. اما گرد و غبار خفقان آور و گرما طاقتفرساست. کت آبیرنگ و گالشهایش را در انتظار خویش یافت. جز آنها هیچکس و هیچ چیز انتظارش را نمیکشید. اینک دنیاست که باز میگردد و آنک در ناشنوای زندان است که بررازهای یاسآورش بسته میشود. اشعهء خورشید بر دیوارهای کوچه سنگینی میکند، اتومبیلها دیوانهوار حرکت میکنند، عابران و آنان که کنار خیابان نشستهاند، خانهها و دکانها همه ادامه ...
ابرهای سپید در آسمان آبی شناورند، بر سبزهزاری سایه افکندهاند که زمین را سراسر پوشانده است، و گاوهایی که میچرند و از چشمانشان آرامشی ژرف میتراود، هیچ معلوم نیست کدام گوشهء دنیاست، و در پایین کودکی که سوار بر اسبی چوبی به افق مینگرد و گونه چپش نمایان است و در چشمانش شبه لبخندی مبهم دیده میشود. این تابلوی عظیم را کدام نقاش کشیده است؟ هیچ کس جز او در ادامه ...