پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘کاترین هرماری وی ای’

در روزگاران قدیم، در قرنها پیش، در شهری که سه حضار ضخیم بر گرد خود داشت، در شهر نجات که چون هدیه خداوند به زمین بود، پیرمردی تهی‌دست در غبار سرخ و زردرنگ یک غروب تابستان با زندگی بدرود می‌گوید. او آنقدر پیر و چهره‌اش پرچین و چروک بود که به دیوارهای آجری زردرنگ می‌مانست که دورتادور شهر را مانند کمربندی سه‌لا در بر گرفته بودند. احمد زندگی را ترک   ادامه ...

کاترین هرماری وی ای کتاب غیرایرانی میترا معصومی (مترجم) نشر گفتار