باک مالِگِن گوشتالو و شکوهمند کاسهی کف صابون به دست، با ریشتراش و آینهای که صلیبوار در آن گذاشته بود، از سر پله بیرون آمد. ربدوشامبر زردرنگی با کمربند باز، در نسیم ملایم صبحگاهی، پشت سر او، ملایم برپاداشته شده بود. کاسه را بالا نگه داشت و آواز داد: – اینترویی بو اد آلتری دای. مکث کرد و از پله های تاریک مارپیچ به پایین چشم دوخت و بادرشتی فراخواند: ادامه ...