رود جیحان از جنوب دشت آناوارزا میگذرد، از کوه همیته تا به صخرهلاخهای آناوارزا، در مسیری مستقیم، بی پیچ و خمی چندان، سرازیر میشود. در پارهای نقاط آب زمین را عمیقا کنده گهگاه، خاک سست با سر و صدای بسیار بر سطح آب فرو میریزد و بریدگیهای عمودی که گویی با شمشیر بریدهاند دندانه دندانه شده، در کنارههای رودخانه، خلیج گونههای کوچک شنی پدید میآورند. در بعضی نقاط رودخانه شنریزههای ادامه ...
صغیر و کبیر فرضشان این است که مرد مجرد پول و پله دار قاعدتا زن میخواهد. وقتی چنین مردی وارد محل جدیدی میشود، هرقدر هم که احساسات یا عقایدش ناشناخته باشد، چنان این فرض د ر ذهن خانوادههای اطراف جا افتاده است که او را حق مسلم یکی از دخترهای خود میدانند. روزی خانم بِنِت به شوهرش گفت: «آقای بنت عزیز، شنیدهای که ندرفیلد پارک را بالاخره اجاره دادهاند؟» آقای ادامه ...
لایه، درد زایمان را میشناخت، بار اولش که نبود، دوبار قبلی موقعش که شده بود، تیرهء پشتش آرام آرام گرفته بود، طوری که انگار قرار نیست اتفاقی بیفتد. آرام و طولانی. بعد رفته رفته درد بیشتر شده بود. گرفته بود و رها کرده بود. چند دقیقه درد، چند دقیقه آسایش، تا بچههایش به دنیا آمده بودند. اینها همه درست. این راه هر زنی، حتی اگر نزاییده باشد، میداند. ولی حالا ادامه ...
کِی بوددر بچگی که اول بار چیزهایی راجع به صید قزل آلا در آمریکا شنیدم؟ از که؟ گمانم از پدرخوانده ای، کسی. تابستان ١٩۴٢. پیرمردِ مست از قزل آلا برایم میگفت. وقتی قادر به حرف زدن بود، جوری قزل آلا را وصف میکرد که انگار از یک فلز گرانبها و هوشمند حرف میزند. نقره ای صفتی نیست که احساس مرا، وقتی او برایم از صید قزل آلا میگفت، به درستی ادامه ...