پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘انتشارات نوید ظهور’

واروارا الکسیونای عزیزم دیروز من خیلی خوشحال بودم، یک شادی و سرخوشی وصف ناپذیری وجودم را فراگرفته بود. شا واروارای لجباز من برای اولین بار در زندگی خود از من اطاعت کرد. تقریبا ساعت ۸ شب بود که من از خواب بیدار شدم (عزیزم شما که می دانید من عادت دارم بعد از کار یک ساعت یا بیشتر بخوابم)، یک عدد شمع برداشتم و برگه هایم را مرتب کردم و   ادامه ...

انتشارات نوید ظهور زهره مستی (مترجم) فیودور داستایفسکی کتاب غیرایرانی

بنا به دلایلی که الان نمی توانم درباره جزئیات آن حرف بزنم، باید به عنوان پیشخدمت در خانهء یکی از مقامات پترزبورگ به نا آرلوف کار می کردم. او سی و پنج سال داشت و گئورگی ایوانیج صدایش می کردند. من به خاطر گرفتن انتقام از پدر آرلوف به خانه او رفته بودم. پدر او یکی از مقامات دولتی معروف بود که بزرگترین دشمن من در رسیدن به اهدافم به   ادامه ...

آنتون چخوف انتشارات نوید ظهور زهره مستی (مترجم) کتاب غیرایرانی