پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘هوشنگ مرادی کرمانی’

خوابش نمی بُرد. بلند شد. خیاری از میوه خوری روی میز برداشت. خواست پوست بکند و بخورد. خوب نمی دید. عینکش را زد، کارد را برداشت. سر و ته خیار را نگاه کرد. گُل ریز و پژمرده ای به سرِ خیار پسبیده بود. به تابلویی که روی کمد بود نگاه کرد. هروقت می خواست خیار بخورد، آن را می دید و لبخند می زد. «زندگی به خیار می ماند، ته   ادامه ...

انتشارات معین کتاب ایرانی هوشنگ مرادی کرمانی