تا آنجا که من خبر دارم کیتارو نامی، تنها بنیبشری است که متن ترانه «دیروز» بیتلز را به ژاپنی سروده است [البته ژاپنی که چه عرض کنم، لهجه غلیظ کانسایی!] ایشان عادت داشت زیر دوش بزند زیر آواز و با کمال احساس، ترانهی خود را بخواند: «دیروز دو روز قبل از فرداست، و یک روز بعد از دو روز قبل است.» تا آنجا که به یاد دارم از اینجا آغاز ادامه ...
تسوکورو تازاکی، از ژوئیه سال دوم دانشکده تا ژانویه سال بعدش، به تنها چیز که فکر میکرد مردن بود. در همین دوره زمانی، بیست ساله شد. اما عبور از این مرز -یعنی بالغ شدن- هیچ معنی و مفهومی برایش نداشت. به نظر میرسید خودکشی، طبیعیترین و سادهترین راه حل بود. حتی حالا هم نمیدانست که چرا آن زمان، قدم آخر را برنداشته بود. برای او، عبور از مرز زندگی و ادامه ...
آسانسور به کندی محالی هی میرفت بالا. یا دست کم خیال میکردم میرود. نمیشد یقین کرد: چنان کُند بود که هرجور حس جهتیابی گم میشد. تا جایی که میدانم باید میرفت پایین، یا شاید هیچ حرکت نمیکرد. اما فرض کنیم میرفت بالا. فرض خالی. شاید دوازده طبقه رفته باشم بالا، بعد به طبقه پایین. شاید کرهی زمین را دور زده باشم. از کجا بدانم؟ تمام هیکل این آسانسور با آسانسور ادامه ...
چیزی به نام نوشته ی کامل وجود ندارد، درست همان طور که چیزی به نام یاس کامل وجود ندارد.» نویسنده ای که در دوران دانشگاه به او برخوردم، این چنین گفت. مدت ها گذشت، تا توانستم منظورش را کاملا درک کنم، اما باز هم در کلماتش تسلا می یافتم – که چیزی به نام نوشتن کامل وجود ندارد. با این همه، هرگاه به قصد نوشتن می نشستم، مایوس می شدم. ادامه ...