در قصر تازهی امپراطور روس، شبنشینی مجللی برپا شده بود، که درآن رجال دولتی و افسران ارشد نظامی همراه با زنان و دختران خود شرکت نموده بودند. ژنرال کیسوف، به مرد نظامی قدبلندی نزدیک شد، و آهسته گفت: – یک تلگرام تازهای از شهر “تومسک” رسیده است. – آیا، این خبر درست است که از “تومسک” بطرف حاوز خط تلگراف قطع گردیده است؟ – دیروز چنین خبری بدست ما رسیده ادامه ...
هیچگاه هیچ داستانی را بدون نگرانی آغاز نکردهام. اگر آنرا داستان قلمداد میکنم برای آنست که نمی دانم چه اسم دیگری باید بر آن بگذارم. داستان کوتاهی برای گفتن دارم که پایان آن نه به مرگ و نه به ازدواج ختم نمیشود. مرگ، به همه چیزها خاتمه میبخشد و بنابراین نتیجه جامعی از یک داستان است، ولی ازدواج هم به نحو بسیار مطلوبی داستان را به پایان میرساند و نکته ادامه ...