پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘گابریل گارسیا مارکز’

اجتناب ناپذیر بود. رایحه تلخ بادام، به طور ناخواسته عشق نافرجام را در خاطرش زنده می‌كرد. دكتر خوونال اوربینو، بلافاصله پس از ورود به خانه تاریك كه هوایی مرطوب و سنگین داشت، متوجه این امر شد. از او خواسته بودند در اسرع وقت خود را به آنجا برساند و تحقیقات لازم را در مورد یك قتل، رویدادی كه روبرو شدن با آن در حرفه او عادی شده بود، به عمل   ادامه ...

انتشارات آریابان کتاب غیرایرانی کیومرث پارسای (مترجم) گابریل گارسیا مارکز

خوزه پالاسیوس، قدیمی‌ترین خدمتکارش، او را لخت و با چشمهایی باز، روی آب داروزدهء وان حمام، پیدا کرد. برای لحظه‌ای به نظرش رسید که خفه شده باشد. خوزه خوب می‌دانست که این یکی از انواع روشهای تفکّر اوست، اما با حالت نشئه‌ای که بر روی آب غوطه‌ور مانده بود، گویی دیگر به این دنیا تعلق نداشت. جرات نکرد نزدیک شود، تنها طبق دستوری که برای بیدار کردنش قبل از ساعت   ادامه ...

انتشارات سروش رضا فلسفی (مترجم) کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز

سالها سال بعد، هنگامی که سرهنگ آئورلیانوبوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعداز ظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود. در آن زمان، دهکدهء ماکوندو تنها بیست خانه کاهگلی و نئین داشت. خانه‌ها در ساحل رودخانه بنا شده بود. آب رودخانه زلال بود و از روی سنگهای سفید و بزرگی، شبیه به تخم جانوران ماقبل تاریخ، می‌گذشت.   ادامه ...

انتشارات امیرکبیر بهمن فرزانه (مترجم) کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز

پدر آنخل با اندکی تلاش سر برداشت و نشست. با بند استخوانی انگشتان پلکهایش را مالید، پشه‌بند گلدوزی‌شده را کنار زد و همانطور نشسته بر تشک ملافه نشده لحظه‌ای در فکر فرو رفت، دریافت که ناگزیر زنده است و می‌تواند تاریخ و نام معادل آن روز را، از تقویم قدیسان، به یاد بیاورد. با خودش اندیشید: سه‌شنبه، چهارم اکتبر، و زیر لب گفت: «روز قدیس فرانسیس آسیسی.» بی‌آنکه دست و   ادامه ...

احمد گلشیری (مترجم) کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز نشر البرز

ماروخا پیش از اینکه سوار بر اتومبیل شود، از فراز شانه، نگاهی به عقب انداخت تا مطمئن شود کسی او را تعقیب نمی‌کند. ساعت نوزده و پنج دقیقه به وقت بوگوتا بود. هوا از یک ساعت پیش تاریک شده و پارک ملی فاقد روشنایی مناسب بود. درختان بی‌برگ، همچون ارواح، در آسمان تیره و اندوهبار، به نظر می‌رسیدند، ولی حالت تهدیدآمیز نداشتند. علیرغم موقعیت مناسب اجتماعی، روی صندلی پشت سر   ادامه ...

کتاب غیرایرانی کیومرث پارسای (مترجم) گابریل گارسیا مارکز نشر علم

روزهای پایانی هفته، لاشخورها، با نوک‌هاشان پرده‌های پنجره‌های ایوان کاخ ریاست جمهوری را از هم گسستند، وارد کاخ شدند و با تکان دادن بال و پرهاشان، رخوت آن‌جا را بر هم زدند. سپیده‌دم روز دوشنبه، با نسیم گرم و ملایم بزرگ‌مردی مُرده و ابهت پوشالیِ او، شهر از خمودیِ صدساله‌اش بیدار شد. آن وقت بود که دل به دریا زدیم و قدم به داخل کاخ گذاشتیم. جسورترها پیشنهاد کرده بودند   ادامه ...

کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز محمدرضا راه‌ور (مترجم) نشر روزگار

در سالی که سنم به نود رسید، خواستم شب عاشقانه ای دیوانه وار با دختر تازه سالی باکره به خودم پیشکش کنم. یاد روسا کابارکاس افتادم، مالک خانه ای مخفی که معمولا وقتی جنس جدیدی در بساطش بود، مشتریان خوبش را خبر می کرد. هرگز نه این و نه هیچ کدام از وسوسه های وقیحانه ی فراوانش را از راه به در نبرد، اما او باور نمی کرد به اصولی   ادامه ...

انتشارات نیلوفر کاوه میرعباسی (مترجم) کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز

سانتیاگو ناصر، روزی که قرار بود کشته شود، ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار شد تا به استقبال کشتی اسقف برود. خواب دیده بود که از جنگلی از درختان عظیم انجیر می گذشت که باران ریزی برآن می بارید. این روءیا لحظه ای خوشحالش کرد و وقتی بیدار شد حس کرد پوشیده از فضلهء پرندگان جنگل است. پلاسیدا لنرو، مادر سانتیاگو ناصر، بیست و هفت سال بعد که   ادامه ...

کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز لیلی گلستان (مترجم) نشر نو

در۲۲فوریه، به ما خبر دادند که باید به کلمبیا برگردیم. هشت ماه می شد که در موبیل، آلابامای امریکای شمالی، به سر می بردیم. قسمت های الکترونیک و تجهیزات دفاعی رزمناو نیروی دریایی کلمبیا، کالداس، آنجا تحت تعمیر بود. در طول مدتی که کشتی در دست تعمیر بود ما سرنشینان آن یک دوره تخصصی میگذراندیم…   ■ سرگذشت یک غریق • گابریل گارسیامارکز • ترجمه ی رضا قیصریه • انتشارات   ادامه ...

انتشارات نیلوفر رضا قیصریه (مترجم) کتاب غیرایرانی گابریل گارسیا مارکز