پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘نشر مزدک’

پی‌یر شتابزده سوار مترو شد. همه خشن و عصبی بودند. در حالیکه میان تودهء بهم فشردهء افراد، نزدیک در خروجی ایستاده بود و هوای سنیگینی راکه از دهان آنها خارج می‌شد استنشاق می‌کرد، بدون آنکه چیزی ببیند به سقف‌های تیره و غرانی می‌نگریست که دو مردمک نورانی قطار روی آنها می‌لغزیدند و پیش می‌رفتند. روح پی‌یر نیز دستخوش همان تیرگی‌ها و روشنایی‌های ناخوشایند و مرتعش بود. یقهء بارانیش را بالا   ادامه ...

رومن رولان سیروس سعیدی (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر مزدک