صبح یک روز داغ اوت، مرداب در کنار کاجها و بلوطها در مه فرو رفته بود. نخلهای کلمی به طور غیرمعمولی به این طرف و آن طرف سوق داده میشدند و مرغهای ماهیخوار پر و بال گشوده بودند. و کیا برای ششمین بار، صدای محکم بسته شدن درب را شنید. در حالی که او روی چهارپایه ایستاده بود، از ریختن خاک به داخل گلدان دست کشید. الان هیچ صدایی جز ادامه ...
اگر روی نقشه به دنبال جزیرهی تاناماسا بگردیم، آن را دقیقا بر مدار استوایی و درغرب سوماترا پیدا خواهیم کرد. و اگر از ناخدا فان توخ بر روی عرشهی کشتیاش، کاندونگ باندونگ، سوال کنیم این جزیرهای که همین الان در کنارش لنگر انداختهای چه گونه جزیرهای است، اول کلی فحش و ناسزا میدهد و بعد میگوید این کثیفترین نقطه از مجمعالجزایر سونداست و به مراتب متروکتر از تانابالا و در ادامه ...
در اوایل شامگاه یک روز پاییزی، خیابان پایین غرق در نور زرد بود و نشان از ضفا و صمیمیت داشت. مردم خود را برای زمستان آماده کرده بودند. اتاق هنوز تاریک بود، اما چیزی وجود نداشت که مایهء ناراحتی فرانسیس شود. هنوز مانند تابستان احساس راحتی میکرد و مثل یک کودکی که تازه راه رفتن را یاد گرفته، شاد بود. دلیل این همه سبکی و نشاط روحی وی، تلگرافی ادامه ...
روزهای پایانی هفته، لاشخورها، با نوکهاشان پردههای پنجرههای ایوان کاخ ریاست جمهوری را از هم گسستند، وارد کاخ شدند و با تکان دادن بال و پرهاشان، رخوت آنجا را بر هم زدند. سپیدهدم روز دوشنبه، با نسیم گرم و ملایم بزرگمردی مُرده و ابهت پوشالیِ او، شهر از خمودیِ صدسالهاش بیدار شد. آن وقت بود که دل به دریا زدیم و قدم به داخل کاخ گذاشتیم. جسورترها پیشنهاد کرده بودند ادامه ...
مردی که وانت را میرانَد، سیپریانو آلگور» نام دارد. شغل اصلیاش کوزهگری و مردی شصت و چهارساله است، هرچند به ظاهر کمتر نشان میدهد. مردی که کنارش نشسته دامادش است. او «مارسیال گاچو» نام دارد و هنوز سی سالش نشده. با این حال، قیافهاش مسنتر نشان میدهد. به دنبال نام خانوادگی هردوشان پسوندهایی هم وجد دارد که معمولا از آن استفاده نمیکنند و حتا نمیدانندعلت وجودی، ریشه و معنای آن ادامه ...