پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘پل استر’

نخست همه‌چیز زنده بود. کوچک‌ترین اشیا قلب تپنده و حتی ابرها نام داشتند. قیچی‌ها راه می‌رفتند، تلفن‌ها و کتری‌ها پسرعمو بودند و چشم‌ها و عینک‌ها برادر. سطح گِرد ساعت دیواری شکل صورت انسان بود، هر دانه‌ی نخودفرنگی در کاسه‌ات شخصیتی متفاوت داشت و نرده‌های جلوی ماشین والدینت دهانی خندان بودند. قلم‌ها کشتی‌های هوایی بودند، سکه‌ها بشقاب پرنده. شاخه‌های درختان بازو بودند. سنگ‌ها فکر می‌کردند و خدا همه جا بود. باور   ادامه ...

پل استر خجسته کیهان (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر افق

پیرمرد روی لبه‌ی تخت کم‌عرضی نشسته، کف دستش را روی زانوهایش گذاشته، سرش پایین و به زمین خیره شده است. اصلا خبر ندارد که دوربینی روی سقف درست بالای سرش کار گذاشته شده است. هریک ثانیه شاتر بی‌صدا کلیک می‌کند و با هر گردش زمین هشتاد و شش هزار و چهارصد عکس تولید می‌کند. حتی اگر هم خبر داشت که دارد دیده می‌شود باز هم فرقی نمی‌کرد. فکرش جای دیگری   ادامه ...

پل استر کتاب غیرایرانی مهسا ملک مرزبان (مترجم) نشر افق

به دنبال مکان آرامی بودم که در ان بمیرم. کسی بروکلین را پیشنهاد کرد و فردای آن روز از وست‌چستر به آن‌جا رفتم تا با شهر آشنا شوم. پنجاه و شش سال بود که به بروکلین پا نگذاشته بودم و آن را کاملا از یاد برده بودم. وقتی پدر و مادرم از آن‌جا رفته بودند سه سال بیش‌تر نداشتم، با وجود این دیدم به طور غریزی به محلهء سابق‌مان برگشته‌ام،   ادامه ...

پل استر خجسته کیهان (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر افق

یک روز، زندگی هست. مردی مثلا، در سلامت کامل، نه حتی پیر، بی هیچ سابقه‌ای از بیماری. همه چیز همان طور است که بود، همان‌طور که خواهد بود. هر روزش را می‌گذراند، سرش به کار خودش است و رویایش منحصر به همان زندگی‌ست که پیش رو دارد. و بعد، ناگهان، مرگ از راه می‌رسد. آدمی آه کوچکی سر می‌دهد، فرو می‌رود توی صندلی‌اش، و مرگ ظاهر می‌شود. یک‌بارگیِ آن‌جایی برای   ادامه ...

بابک تبرایی (مترجم) پل استر کتاب غیرایرانی نشر افق