پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘رضا امیرخانی’

سال هزار و سیصد و دوازدهِ شمسی. یک خیابان که با سه خیز می‌شد از یک طرف به طرفِ دیگرش جست: خانی‌آباد، اما نه مثل بقیه‌ی خیابان‌ها. چون «هفت کور» به آن جا آمده بودند. هفت نابینایی که مرد «هف کور» صداشان می‌کردند. – خانی‌آبادیا! ذلیل‌نشین. هف‌کور به یه پول! هنوز هم کسی درست نمی‌داند چرا به آن، خانی‌آباد می‌گفتند؟ از کی آباد شد؟ خودِ خیابان خانی‌آباد از بالای ساخلوی   ادامه ...

انتشارات سوره مهر رضا امیرخانی کتاب ایرانی

از: دانش‌آموز فرانک ناصری، دّوم شقایق. به: عقابِ تیزپرواز جنگ سلام! خام انشایمان موضوع داده بودند، نامه‌ای به یک رزمنده. گفته بودند هرکسی نامه‌خوبی بنویسد، نامه‌اش را می‌فرستند به جبهه. من گفتم به شما نامه بنویسم. به شُما خَلَبانِ شُجاعِ جنگ که رزمنده هم هستید! نمی‌دانم نامه‌ی خوبی بنویسم یا نه؟ ولی اگر خوب هم نشود و خانم احمدی خوش‌شان نیایند، خودم می‌فرستم‌شان. فقط نشانی شما را نمی‌دانم. مهم نیست،   ادامه ...

انتشارات کتاب نیستان رضا امیرخانی کتاب ایرانی