پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘قاضی ربیحاوی’

و بالاخره پدر آن منظره ای را که نمی بايست ببيند ديد. برايت گفته ام، نگفتم؟ قبلاً ھم آن بازی را با خواھران و خواھرزاده ھايم کرده بوديم. توی خانه ی ننه ريحان بازی م یکرديم چون فقط او بود که می گذاشت ما بچه ھا درخانه اش ھر کاری بکنيم. من و خواھرم بھی می نشستيم روی دوتا چارپايه و دخترھای ديگر ما را با وسايل آرايشی که از   ادامه ...

قاضی ربیحاوی کتاب ایرانی نشر گردون