پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘مارگریت دوراس’

به نظر هر سه نفرشان، خریدن این اسب، حتی اگر فقط به این درد می‌خورد که پول سیگار ژوزف را درآورد فکر خوبی بود. اول کار فقط به فکرش افتاده بودند، همین ثابت می‌کرد که هنوز می‌توانند فکر کنند. از آن پس، با وجود این اسب کم‌تر خود را تنها احساس کرده بودند. چون اسب دست کم می‌توانست آن‌ها را با دنیای خارج ربط دهد و قادرشان می‌ساخت ا این   ادامه ...

انتشارات ققنوس پرویز شهدی (مترجم) کتاب غیرایرانی مارگریت دوراس

روزی که دیگر عمری از من گذشته بود، در سرسرای مکانی عمومی، مردی به طرفم آمد و بعد از معرفی خودش، گفت: مدتهاست که می‌شناسمتان، همه می‌گویند که در سالهای جوانی قشنگ بوده‌اید، ولی من آمده‌ام اینجا تا به شما بگویم که چهرهء فعلیتان به مراتب قشنگتر از وقتی است که جوان بودید، من این چهرهء شکسته را بیشتر از چهره جوانیتان دوست دارم. اغلب به تصویری می‌اندیشم که فقط   ادامه ...

انتشارات نیلوفر قاسم روبین (مترجم) کتاب غیرایرانی مارگریت دوراس

پیتر مورگان می‌نویسد که دختر راه می‌رود. چگونه می‌شود برنگشت؟ باید خودرا گم و گور کرد. بلد نیستم. یاد می‌گیری. در پی راه و چاره‌ای هستم که خودم را گم و گور کنم. خالی از ذهن باید بود، تمام دانسته‌ها را نادانسته انگاشت و به سوی عذاب‌آورترین نقطه افق قدم برداشت، بهجایی مثل پهنه بی‌انتهای باتلاقهایی با هزارها کرتی که از هرسو باتلاقها را، معلوم نیست چرا، در می‌نوردند. دختر   ادامه ...

انتشارات نیلوفر قاسم روبین (مترجم) کتاب غیرایرانی مارگریت دوراس