در جلو طاقهای قوسی گرد رواق دیر ماریا برون، که برروی ستونهای مضاعف کوچکی برپا بود، درست در کنار جاده، درخت شاهبلوطی قد برافراشته بود. این درخت، فرزندی غریب و تکافتاده از سرزمینهای جنوب بود، که زایری رومی، به روزگار قدیم، با خود آورده بود. شاهبلوطی اصیل بود، تنهای استوار داشت، و چتر مدوّر شاخ و برگ خود را به مهر، بر فراز جاده میگسترد و بادها را به تنفسی ادامه ...
از اصل و تبار یوزف کِنِشت هیچ آگاهی خاصی نداریم. او نیز مثل بسیاری از دانش آموزان مدارس برگزیده یا در دوران کودکی پدر و مادر را از دست داد، یا هیات مربیان وی را از شرایط و اوضاع نابسامان و ناخوشایند خانوادگی رهانیدند و سرپرستیاش را برعهده گرفتند. در هر صورت، وی از ستیز و تعارض شرایط بین مدرسهء برگزیدگان و خانه که جوانیِ بسیاری از پسرهای دیگر هم ادامه ...
این کتاب شامل یادداشتهای مردی است که به ما از آدمی به نام گرگ بیابان یعنی همان اصطلاحی که اغلب خودش به کار میبرد رسیده است. در اینکه آیا این نوشته احتیاجی به اظهارنظر به صورت مقدمه دارد یا خیر جای گفتگو است. من، بهرحال خیال میکنم که احتیاج باشد چندورقی به اوراق گرگ بیابان اضافه نموده و سعی نمایم خاطراتی را که از او دارم به روی کاغذ بیاورم. ادامه ...
داستانم را با شرح ماجرائی آغاز میکنم، که در دهسالگی، هنگامیکه به مدرسهء ابتدایی شهر کوچکمان میرفتم، اتفاق افتاد. درحالیکه هنوز میتوانم رایحهء دلانگیز بسیاری چیزهای خوش را همراه با احساسی از شعف و لذت دیوانهوار بیاد آوردم: کوچههائی تاریک و گذرگاههائی روشن، خانهها و برجها، صدای زنگ ساعتهای دیواری، چهرههای مردم، اطاقهائی پر از آرامش و مهماننوازی و همچنین اطاقهائی پر از آرامش و مهماننوازی و همچنین اطاقهائی پر ادامه ...
آقای جوزف گیبن رات، مباشر و دلال، هیچگونه ویژگی خاص یا امتیازی که او را از دیگر همشهریانش متمایز کند نداشت، او هم مانند دیگران از بدنی سالم و تنومند برخوردار بود و استعداد نسبتا خوبی در رابطه با کارش داشت. علاقه و احترام خاصی برای پول قائل بود، خانه کوچک شخصی با یک باغ و یک آرامگاه خانوادگی در گورستان، اگرچه وابستگی مختصری به کلیسا داشت با اینحال کم ادامه ...
در سایهء خانه و در آفتاب کنار رودخانه و در ژای زورقها، در سایهء بیدبنان و انجیرها، سیذارتا پسر خوبروی برهمن، با دوست خود گوویندا، بار میآمد. آفتاب شانه های نزارش را تیره میساخت. و سیذارتا در غسلهای کیش پاک، در قربانیهای روحانی، خویشتن به آب میشست. سایه هائی از برابر چشمانش، در انبه زار، به هنگام بازی میگذشتند، همچنان که مادرش نغمه میسرود، و پدرش چون با اهل دانش ادامه ...