پنج سطر

از هر کتاب

یک روز صبح، همینکه گره گور سامسا از خواب آشفته ای پرید، در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی مبدل شده بود. به پشت خوابیده بود و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را که بلند کرد ملتفت شد که شکم قهوه ای گنبد‌مانندی دارد که رویش را رگه هایی به شکل کمان تقسیم بندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود بکلی بیفتد، و پاهای ا که به طرز رقت آوری برای تنه اش نازک می‌نمود جلوی چشمش پیچ و تاب می‌خورد…

مسخ

• فرانتس کافکا
• ترجمه صادق هدایت
• ناشر: ؟

طراحی گرافیک مهدی محجوب
صادق هدایت (مترجم), فرانتس کافکا, کتاب غیرایرانی