پنج سطر

از هر کتاب

در فرودگاه لندن، بر نیمکتی هنوز خوابش نبرده بود که صداهایی شنید، دستی هم به شانه اش خورده بود. دو پاسبان بودند، بلند قد، یکی با تاکی واکی و آن یکی که، دست برشانه اش گذاشته بود، پرسید: اینجا چرا خوابیده ای؟
-منتظر پرواز به برلنم.
گذرنامه خواست. دادش. حالا دیگر ایستاده بود، گیج خواب. همان پرسید: تولد؟سالش را گفت، ۱۳۲۶که میشود ۱۹۴۸ . روز و ماه تولد حتی به شمسی یادش نیامد. گفت: ما جشن تولد نداشته ایم که یادمان بماند…

آینه های دردار

• هوشنگ گلشیری
• انتشارات نیلوفر

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, کتاب ایرانی, هوشنگ گلشیری