در غروب یکی از روزهای ماه ژانویهء اوایل دهه هفتاد مادام کریستین نیلسون در «اپرای فاوست» آکادمی موسیقی نیویورک آواز میخواند.
اگرچه از مدتها پیش برای ساختن یک اپرای جدید، خارج از محدودهء شهر (آنسوی خیابان چهلم) که میبایست از نظر هزینه و عظمت با اپرای پایتختهای بزرگ اروپا رقابت کند، صحبت میشد، ولی همچنان هر زمستان، در لژهای کهنهء قرمز طلائی این آکادمی دوستانه و قدیمی، بازار مد برقرار بود. محافظهکارها به این اپرا «کوچک و نامناسب» میگفتند تا بدین وسیله از ورود تازهواردها که نیویورک آنها را میترساند و در خود محو میکرد جلوگیری کنند. آدمهای احساساتی خود را به آن جمع ریاکارانه میچسباندند و عشاق موسیقی هم به خاطر آکوستیک عالیاش حضور مییافتند، اگرچه همیشه موسیقی با کیفیتی نامطلوب در تالارهای آن شنیده میشد.
این زمستان، نخستین حضور مادام نیلسون بر صحنه بود، و همانطور که قبلا هم روزنامهها نوشته بودند «بینندگان خاص و استثنایی» با کالسکههای سرپوشیده، چهارچرخههای روباز جادار خانوادگی یا کالسکههای دونفره قهوهایرنگ کوچک ولی راحت، در خیابانهای خوابزده و پوشیدهاز برف میگذشتند که دور هم جمع شوند تا صدای او را بشنوند…
■ عصر بیگناهی
• ادیت وارتون
• ترجمه پرتو اشراق
• نشر و پخش جار
◄ اقتباس سینمایی از کتاب عصر بیگناهی (عصر معصومیت)، در فیلمی تولیدشده در سال ۱۹۹۳به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و با بازی دنیل دِی لوئیس و میشل فایفر: