کاسل، از بیش از سی سال پیش، که به عنوان کارمندی جوان به دستگاه پیوسته بود، ناهار خود را در میخانهای پشت خیابان سینت جیمز، نه چندان دور از اداره، صرف میکرد. وقتی از او میپرسیدند چرا آنجا ناهار میخورد، به کیفیت عالی سوسیسها اشاره میکرد، شاید آبجوی دیگری را بر آبجوی واتنی ترجیح میداد، اما کیفیت سوسیسها آن را جبران میکرد. همیشه آماده بود تا راجع به اعمال خود، حتی معصومانهترین آنها، شرح و توضیح دهد، و همیشه بسیار وقتشناس بود.
از این رو سرساعت یک آمادهء رفتن بود. آرتور دیویس، معاون او، که در همان اتاق با او کار میکرد، سر ساعت دوازده برای ناهار میرفت و مطابق قرار – و نه در عمل – میبایست پس از یک ساعت برگردد. روشن بود که در صورت وصول تلگرافی فوری، همیشه دیویس یا خود او میباید حاضر باشند تا نسخهء کشف رمز شده را دریافت کنند، اما هردو خوب میدانستند که در آن قسمت خاص از ادارهء آنها، هیچ چیز هیچ وقت واقعا فوریت نداشت. تفاوت وقت میان انگلستان و بخشهای گوناگون شرق و جنوب آفریقا، که آن دو مسئول آن بودند، معمولا زیاد بود…
■ عامل انسانی
• گراهام گرین
• ترجمه احمد میرعلایی
• نشر رضا
◄ اقتباس سینمایی از کتاب عامل انسانی در سال ۱۹۷۹، به کارگردانی اوتو پرمینگر و بازی ریچارد آتنبورو: