آگهی را در روزنامه میخوانی. چنین فرصتی هر روز پیش نمیآید. میخوانی و باز میخوانی. گویی خطاب به هیچکس نیست مگر تو. حتی متوجه نیستی که خاکستر سیگارت در فنجان چایی که در این کافهء ارزان کثیف سفارش دادهای میریزد. بار دیگر میخوانیش، «آگهی استخدام: تاریخدان جوان، جدی، باانظباط. تسلط کامل بر زبان فرانسهء محاورهای.» جوان، تسلط بر زبان فرانسه، کسی که مدتی در فرانسه زندگی کرده باشد مقدم است…
«چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و خواب.»
تنها جای نام تو خالی است. این آگهی میبایست دوکلمهء دیگر هم میداشت، دو کلمه با حروف سیاه بزرگ: فلیپه مونترو. مورد نیاز است، فلیپه مونترو، بورسیهء سابق در سوربون، تاریخدانی انباشته از اطلاعات بیثمر، خوکرده به کند و کاو در لابلای اسناد زرد شده، آموزگار نیمهوقت مدارس خصوصی، نهصد پسو در ماه. اما اگر چنین آگهیی را میخواندی بدگمان میشدی و آن را شوخی میگرفتی. «نشانی، دونسلس ۸۱۵» شماره تلفنی در کار نیست، شخصا مراجعه کنید…
■ آئورا
• کارلوس فوئنتس
• ترجمه عبدالله کوثری
• نشر تندر