پنج سطر

از هر کتاب

جدال بی‌هدف

شب فرا رسیده بود. در خارج روشنائی در کوچه‌ها پرتو می‌زد و تابلوی نئون رستوران از گوشه‌ای پرتوهای قرمزرنگی باطراف پراکنده میساخت و اثر آن تا بدرون اطاقها پیش میامد.
جیم مدت دو ساعتی در روی چهارپایه کوچکی نشسته و پاها را روی تخت قرار داده بود، وقتی تاریکی همه جا را فرا گرفت پاها را به کف اطاق قرار داد و با دستهایش پاهای خسته را مالش داد و لحظه‌ای چند دومرتبه نشست در حالیکه ابرهای آسمان چون امواجی در حرکت بود دومرتبه از جا برخاست و کلید برق را زد. مبل‌های اطاق در این روشنائی بدون آباژور ظاهر گردید و تختخواب بزرگ سفید و روانداز سفید و میز تحریر چوبی، و قالی تمیز و همه جا در روشنائی قرار گرفت.
جیم بطرف دستشوئی که کنار اطاق قرار داشت رفت. دستهایش را شستشو داد و دستهای خیس خود را به موهای سرش مالید، بعد سرش را بلند کرد و چشمان کوچک خاکستری رنگش را در آئینه نگاه کرد. شانه‌ای از جیب بیرون آورد و موها را شانه زد. موهای سرش را به دو قسمت تقسیم کرد.
او یک نیم‌تنه تیره رنگ و یک پیراهن فلانل خاکستری‌رنگ که یقه‌اش باز بود بر تن داشت.
تیکه صابونی را با حوله خشک کرد و آنرا در کیف کاغذی که روی میز بود انداخت، کیف او شامل یک تیغ صورت‌تراش و چهار زوج جوراب تازه و یک پیراهن دیگر از فلانل خاکستری رنگ بود. نگاهی باطراف اطاق افکند. بعد سرکیسه را با نواری پیچید و یکبار دیگر چهره‌اش را در آئینه دید. سپس برق را خاموش کرد و از اطاق خارج شد…

■ جدال بی‌هدف

• جان اشتاین بک
• ترجمه عنایت‌الله شکیباپور
• انتشارات ارسطو

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات ارسطو, جان اشتاین بک, عنایت شکیباپور (مترجم), کتاب غیرایرانی