پنج سطر

از هر کتاب

پرتقال کوکی

پس بالاخره تکلیف چیه، ها؟
من بودم، الکس، و سه تا شَخیلم، پیت، جورجی و دیم. با اون دیمِ دیمصفت تو میلکبار کورووا نشسته بودیم و دوگوله رو به کار انداخته بودیم ببینیم توی یه شب سرد زمستونی که آسمون گرفته و سوز گداکشی داشت، ولی کلاً خشک بود، چی کار میشد کرد. میلکبار کورووا دنجکدهای بود که شیر بِ عَ لاوه میف روخت. افسوس که شاید فراموش کرده باشید این دنجکدهها چه حال و هوایی داشتن ای برادران من. اوضاع این روزا چست و چابک عوض میشه و مردمم کمحافظه شدن. کسی هم دیگه حال روزنامه خوندن نداره. خب راستش اونجا شیر بعلاوهی یه چیز دیگه میفروختن. مجوز فروش الکل نداشتن، ولی هنوز هیچ قانونی وضع نشده بود که م خِ ل ریختن اندک متاعی باشه که با شیر مخلوط میکردن تا شما بتونید با تنوین و کاکتوس و مخ چت کن ش ربش کنید؛ یا اصلاً یکی دو تا متاع دیگه که کاری میکردن دِماغتون پر بشه از درخششی نورانی و یه ربع شاهانه برید تو فاز ستایش از ایزد منان و فرشتگان مقدس آن وجود والا و تمام قدیسانی که از پاپوش پای چپتون میزنن بیرون. میتونستید شیرو با خنجرم شرب کنید. خنجر چیزی بود که ما بهش میگفتیم. تند و تیزتون میکرد و باعث میشد برای یه بیست به یک گولاخ آماده بشید. این شبی که دارم داستانو باهاش شروع میکنم در حال شرب همین متاع بودیم…

 

■ پرتقال کوکی

• آنتونی برجس
• ترجمه فرید آذسن
• نشر اینترنتی

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
آنتونی برجس, فربد آذسن (مترجم), کتاب غیرایرانی