در یک بار- بار یک فاحشهخانه، با دهلیزهای تو در تو، راهروهای تنگ، اطاقها و سالنها و گوشههایتاریک و مرطوب، دیوارهای چرب و کثیف با گچبریهای درهم و برهم پیچیده – دو مرد روبروی هم نشستهاند و مشغول صحبتند. بیرون باران میبارد، پیشبینی میشود که هوا به شدت طوفانی خواهد شد. میگویند: هرچند جزیره از شر این طوفان در امان خواهد ماند، ولی تا چندروز تیرگی هوا و ریزش رگبار، در زمستانی کثیف و تقریبا سرد، ادامه خواهد یافت.
سرانجام، ژان شرال میگوید:
– در کافهء «فلوریان» بود.
– در ونیز؟
– در ونیز. باران میبارید.
یخه کتش را بالا میزند.
– سردتان است؟
– در سن و سال من آدم همیشه سردش است.
مرد چینی گلویش را صاف میکند. در حالیکه دستمالش را کاملا باز میکند، با شرمساری و ناراحتی در آن تف میکند…
■ مرگ کثیف
• پییر-ژان رمی
• ترجمه مرتضی کلانتریان
• انتشارات آگاه