پنج سطر

از هر کتاب

موج‌ها

خورشید هنوز در نیامده بود. دریا و آسمان را نمی‌شد از هم بازشناخت، جز این که دریا کمی چین و شکن داشت، انگار پارچه‌ای در آن خیس خورده باشد. رفته رفته همچنان که آسمان سفید می‌شد خط تیره‌ای در افق پدید آمد که دریا را از آسمان جدا می‌کرد و پارچهء خاکستری با تاش‌های ضخیمی که یکی پس از دیگری، زیرِ رویه می‌جنبیدند و پیوسته سر در پی هم می‌گذاشتند و همدیگر را ادامه می‌دادند، هاشور خورد.
به ساحل که نزدیک می‌شدند هر خط هاشور بر می‌خاست، توده می‌شد، می‌شکست و پرده‌ای نازک از سپیداب شن را می‌پوشانید. موج درنگی می‌کرد و بار دیگر کش می‌آمد و مانند خفته‌ای که نفسش نادانسته می‌آید و می‌رود آه می‌کشید. رفته رفته خط تاریک افق روشن شد، گویی دُرد شراب کهنه‌ای در بطری فرو بنشیند و سبزی شیشه را آشکار کند…

موج‌ها

• ویرجینیا وولف
• مهدی غبرایی
• نشر افق

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
کتاب غیرایرانی, مهدی غبرایی (مترجم), نشر افق, ویرجینیا وولف