در یکی از خیابانهای شرقی غربی شمال شهر تهران که پیادهروهای وسیعش همیشه خلوت است ،و عبور و مرور ماشینها در تمام اوقات، وضع نسبته مرتب و بی سر و صدایی دارد، ساعت ده و بیست دقیقه صبح یکی از روزهای نیمه پاییز سال ۱۳۵۳ شمسی، خانم جوانی که ظاهرا با خیابانها و مغازههای آن اطراف آشنا نبود، و رفتارش نمینمایاند که سکونتی طولانی در تهران دارد، با یادداشتی که کف دستش گرفته بود، شمار پلاک و عنون روی شیشههای مغازهای را خواند و جلو آن، برای اینکه نفس تازه کند، ایستاد.-معاملات املاک نیکو. خرید و فروش، رهن، اجاره- صاحب بنگاه، پشت میزش، در صدر دکان، با تلفن مشغول بود، ولی نظری هم به بیرون داشت که هوا گاهی آفتابی میشد، و گاه خورشید زیر ابر فرو میرفت و سایه، تمام خیابان را میگر،. برای او، این روز بی جان و سرد، رسیدن مشتری خوب و معامله دندانگیری را نوید نمیداد…
■ دکتر بکتاش
• علیمحمد افغانی
• انتشارات نگاه