پنج سطر

از هر کتاب

من و مامان شبیه هم نیستیم. اوکوتاه است و من بلند. او تیره است، اما رنگ پوست من مثل یک عروسک فرانسوی، سفیداست. او یک سوراخ روی ساق پایش دارد و من یک سوراخ در قلبم.
مادر اول، همان که مرا باردار شد و به دنیا آورد سوراخی در سرش داشت باید تازه‌بالغ، و یا شاید هنوز دختربچه‌ای بوده باشد، چرا که هیچ زن ویتنامی جرات نمی‌کند کودکی را در شکمش حمل کند مگر آن که حلقه‌ای بر انگشت داشته باشد.
مادر دوم من، کسی که من را در یک باغ سبزیجات از بین بامیه‌ها بیرون کشید، سوراخی در ایمانش داشت. او دیگر باوری به مردم نداشت، بخصوص به حرف‌هایشان. به همین خاطر، خود را در کلبه‌ای کوهستانی، بسیار دور از بازوان قدرتمند مِگونگ، بازنشسته کرد تا به سانسکریت مشغول عبادت شود.
مادر سومِ من، کسی که اولین تلاش‌های من را برای راه رفتن دید، شد مامان، مامانِ من. یک روز صبح او می‌خواست دوباره آغوشش را به روی زندگی باز کند، بنابراین کرکره‌های اتاق خوابش را که تا آن روز همیشه بسته بودند، کشید و از دور در نوری گرم مرا دید و من دخترش شدم…

من

کیم توی
• حدیث باقری
• ناشر: مترجم

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
حدیث باقری (مترجم), کتاب غیرایرانی, کیم توی