جشن در کوی مگارا، کنار شهر کارتاژ، در باغستانهای هامیلکار به پا بود.
سربازانی که در سیسیل به فرمان هامیلکار بودند، برگزاری سالروز نبر اریکس را سوری بزرگ میآراستند و، از آنجا که خانه خدا غایب بود و شمارهء ایشان زیاد، به کام دل میخوردند و مینوشیدند.
فرماندهان، نیمموزههای برنزی به پا، در خیابان وسط باغ، درون خیمهای ارغوانی با شرابهء زرین، که از دیوار آخورگاهها تا نخستین ایوان کاخ کشیده میشد جای گرفته بودند، جماعت سربازان به زیر درختان پراکنده بودند، در آنجا که بناهای هموار یام، چرخشتها، سردابها، انبارها، نانواخانهها و زرادخانههایی چند، با حیاطی برای پیلان، زاغههایی برای ددان و زندانی برای بردگان بازشناخته میشد.
انجیربنان آشپزخانهها را به بر میگرفتند، جنگلی از درختان افراغ، تا به چای خرمنهایی از سبزه دامن میگسترد و در آنجا تاربنان میان انبوع بوتههای سفید پنبه میدرخشیدند…
■ سالامبو
• گوستاو فلوبر
• ترجمه احمد سمیعی “گیلانی”
• انتشارات خوارزمی