شواهد بسیار وجود دارد که کوچه مدق از جمله تحفههای زمانهای پیشین بوده و روزی همچون گوهری تابان بر تارک “قاهره” سرفراز میدرخشیده است. از کدام “قاهره” میگویم؟… قاهره فاطمیان؟…ممالیک؟… سلاطین؟ خدا میداند و باستانشناسان، اما به هر حال اثری است، و اثری نفیس… و چرا که نباشد؟ با کف سنگفرشی که مستقیما به “صنادقیه” سرازیر میشود، با آن پیچ تاریخی و قهوهخانهء معروفش کرشه که دیوارهایش را مرور زمان به انهدام کشانده و متخلخل کرده اما هنوز نقشهای زیبای عربیسک را بر خود محفوظ داشته است و رایحهای قوی از طب سنتی که کوچه را همیشه عطرآگین میکرده است…!
و کوچه با این که به آن چه در جهان پیرامونش میگذرد پشت کرده و عزلت گزیده، اما در زیستن ویژهء خویش همچنان تازه باقی مانده است، زیستنی که در ژرفا، به ریشههای حیات متصل است و چه رازهایی که با چنین ارتباطی، از این دنیای پیچیده در سینه محفوظ نگاه داشته است!…
■ کوچه مدق
• نجیب محفوظ
• ترجمه محمدرضا مرعشیپور
• انتشارات فرهنگ و اندیشه