سرکار خانم رزِ عزیز!
یا بهتر است بگویم فرزند عزیزم، زیرا در حقیقت کاری که سی و پنج سال پیش در حق شما انجام دادم، ما را چنان به یکدیگر ارتباط میدهد که گویی فرزندان یکدیگر هستیم. لحظه به لحظه به یاد دارم که چه طور شما را مورد تمسخر قرار دادم و سعی کردم تا شما را در نظر دیگران هم چون یک احمق جلوه دهم. هنوز بابتِ آن جریان احساس خیلی بدی دارم. اخیرا وقتی به آن روز فکر میکنم متوجه میشوم حرفهایی که به شما زدهام به شدت شرورانه، نکبتبار، شرمآور، توهینآمیز، وحشیانه و سنگدلانه بوده است، چنان که بعید میدانم حتی با گذشت هزار سال هم بتوانید آن ماجرا را فراموش کنید. اکنون دیگر متوجهی آسیبی که در زندگیتان به شما زدهام هستم. آگاهام که بابت رفتار خشونتبارم نسبت به شما سزاوار سرزنشام، زیرا دلیلی برای چنین رفتاری وجود نداشت و کاملا بیخود و بیجهت بود. اکنون واضح است شخصی که درنامهاش مرا به بیرحمی نسبت به شما متهم کرده است، در اصل در حق من پیشداوری کرده است. او قصدی جز انتقام گرفتن و به دردسر انداختن من ندارد. در هر صورت، از زمانی که اتهاماتی را که در نامهاش به من نسبت داده بود، خواندهام، درونام غوغایی به پا شده است…
■ وقتشه ساکت شی
• سال بلو
• ترجمه بنفشه جعفر
• نشر روزگار نو