آدم هیچوقت نمیداند که ضربه چه موقعی فرود میآید. هنگامیکه برای اولین بار “رولو ماتینز” را دیدم، در پروندهی پلیس امنیتی دربارهی او این یادداشت را نوشتم: “در شرایط عادی یک دیوانهی خندان است. زیاد مینوشد و ممکن است کمی دردسر درست کند. هنگامی که زنی رد میشود، نگاهش را بالا میاندازد و اظهارنظری میکند. اما اینطور بنظرم میآید که ترجیح میدهد کسی مزاحمش نشود. هرگز واقعا رشد نکرده و شاید به همین علت بود که “لایم” را آنطور میپرستید. عبارت “در شرایط عادی” را به آن علت نوشتم که اولین ملاقات من با او در مراسم تدفین “هری لایم” صورت گرفت، ماه فوریه بود و گورکنها مجبور بودند زمین یخبستهی گورستان مرکزی “وین” را با مته برقی بشکافند. گویی طبیعت هم داشت تلاش میکرد تا لایم را نپذیرد. اما بالاخره ما او را دفن کردیم و خاک را که از سرما مثل آجر سفت شده بود روی او ریختیم…
■ مرد سوم
• گراهام گرین
• ترجمه بهروز تورانی
• انتشارات لیبروس