پنج سطر

از هر کتاب

مرد به سگ نگاه می‌کرد و سگ نفس‌زنان و بیحرکت، به انتظار فرمانی که شاید هرگز داده نمی‌شد به صاحبش خیره مانده بود. نگهبان گفتگوی بی سر و تهی را با نگهبانان دیگر شروع کرده و حیوان را که لابد مثل مجسمه آنقدر بیحرکت می‌ماند تا آفتاب تند استوایی مغزش را خشک کند، فراموش کرده بود.
سگ حیوانی زیبا و اصیل از ترکیب سگ گلهء آلمانی و گرگ بود. رنگ پشمش از قهوه‌ای مایل به سرخی شروع می‌شد و هرچه به طرف پاهای زمخت و نیرومندش می‌کشید به روشنی می‌زد تا تبدیل به رنگی شبیه به رنگ علف می‌شد. پوزه سیاه و کشیده‌اش، گوشهای سیخش، چشمهای درشت و براق و باهوش و زنده‌اش همه با آن فک فولادین و آن زبان دایم در حرکت و آن دندانهای درازش، که مهیب و تهدید کننده از لای دهان نیمه‌بازش دیده می‌شدند، تناقضی آشکار داشتند…

 

■ سگ کینه‌توز

• آلبرتو واسکز فیگه‌روا
• ترجمه محمد قاضی
• انتشارات الفبا

طراحی گرافیک مهدی محجوب
آلبرتو واسکز فیگه‌روا, انتشارات الفبا, کتاب غیرایرانی, محمد قاضی (مترجم)