پنج سطر

از هر کتاب

دگرگونی‌ها هرچند زیاد باشند، ماهیت چیزی را عوض نمی‌کنند.

بیاجو بواوناکورسی روز پرمشلغه‌ای را پشت سر گذاشته بود. خسته شده بود، اما چون به نظم و ترتیب پایبند بود، پیش از آن که به بستر برود، یادداشت‌علی روزانه‌اش را نوشت. یادداشتی کوتاه بود: «شهر (فلورانس) مردی را به ایمولا به سوی دوک گسیل داشت.» از آوردن نام آن مرد خودداری کرد، شاید چون آن را بی‌اهمیت یافته بود: آن مرد ماکیاولی بود. دوک هم سزار بورجا (بورژیا) بود.
آن روز نه تنها روزی پرمشغله بلکه روزی دراز بود، زیرا بیاجو پیش از برآمدن خورشید از خانه بیرون آمده بود. در معیت وی، سوار بر استری فربه، خواهرزاده‌اش پیرو جاکومینی بود که ماکیاولی رضایت داده بود وی را با خود ببرد. از قضا آن روز، یعنی ششم اکتبر ۱۵۰۲، هجدهمین سالگرد تولد پیرو بود. و از این روی روزی مناسب تا برای نخستین بار پای به دنیای خارج بگذارد و دنیا را ببیند…

 

دیروز و امروز

• سامرست موام
• ترجمه عبدالحسین شریفیان
• نشر چشمه

طراحی گرافیک مهدی محجوب
سامرست موام, عبدالحسین شریفیان (مترجم), کتاب غیرایرانی, نشر چشمه