کمتر از یک ساعت قبل از این که اتومبیلی با سرعت بالای پنجاه مایل در ساعت به کِیسی مارشال بکوبد، او را چندمتر به هوا پرتاب کند و تقریبا همه استخوانهای بدنش را بشکند، او در سالن مجلل ساوت وارک یکی از گرانترین رستورانهای فیلادلفیا نشسته و با دو دوست صمیمیشا به باغ زیبا و پرگل جلوی رستوران نگاه میکرد.
کِیسی فکر میکرد هوای ماه مارچ که به طور غیرطبیعی گرم شده بود، تا کی ادامه خواهد داشت. نمیدانست میتواند تا قبل از قرار ملاقات با مشتری بعدی، مدتی را به دویدن بگذراند و بالاخره هنوز تصمیم نگرفته بود عقیدهاش را درباره مدل موی جدید جِنین به او بگوید. به دروغ گفته بود از آن خوشش آمده.
کِیسی با فکر کردن به بهار زودرس آن سال لبخند زد و به تابلوی طبیعت بیجان تونی اسکرمن که دستهای بزرگ از گلهای صورتی را نشان میداد نگاه کرد. جِنین گفت:
– خیلی زشت است. این طور نیست؟…
■ خفته در باد
• جوی فیلدینگ
• الگا کیایی
• انتشارات شادان