پنج سطر

از هر کتاب

قمارباز

پس از دو هفته برگشته ام. آشنایان ما الان سه روز است که در رولتنبورگ سکونت گزیده اند. خیال می کردم مرا مانند مسیح انتظار می کشند، ولی اشتباه می کردم. ژنرال که رفتاری بس آسوده و فارغ داشت با من با فخر صحبت می کرد و مرا نزد خواهرش فرستاد. پیدا بود که عاقبت موفق شده اند، پول قرض کنند و نیز به نظرم آمد که ژنرال از نگاه من پرهیز می کرد.
ماریا فیلیپوونا که سرش خیلی شلوغ بود، با من جز چند کلمه حرف نزد، با وجود این پول را از من گرفت، شمرد و به گزارش من تا آخر گوش داد. برای شام مجللی که به عادت مسکویی ها – که هروقت پولدار باشند، می دهند – منتظر مزنتسوف، مردک فرانسوی و یک انگلیسی بودند. پولینا آلکساندروونا وقتی مرا دید، پرسید که چرا این قدر دیر کرده ام و بدون آن که منتظر پاسخ من باشد، فورا منصرف شد و رفت. پیدا بود که در این کار تعمد داشت. با وجود این می بایست ما با هم صحبت می کردیم. آن چه می باید برای او بگویم بر دلم سنگینی می کرد…

 

■ قمارباز

• فیودور داستایفسکی
• ترجمه جلال آل احمد
• کتاب پارس

◄ اقتباس از کتاب قمارباز برای اپرا، اثر سرگئی پروکفیف، اجرا شده در برلین:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
جلال آل احمد (مترجم), فیودور داستایفسکی, کتاب پارس, کتاب غیرایرانی