پنج سطر

از هر کتاب

برف بهاری

در مدرسه، هرگاه صحبت به جنگ ژاپن و روسیه کشیده می شد، کی یو آکی ماتسوگائه از صمیمی ترین دوست اش شیگه کونی هوندا می پرسید که چه قدر از وقایع آن زمان را به یاد می آورد. چنین می نمود که پرده ای از ابهام بر حافظه ی شیگه کونی کشیده شده باشد، چرا که او فقط می توانست – و البته آن هم به سختی – به خاطر آورد که یک بار او را تا در جلوییِ خانه شان برده بودند تا مراسم رژه ای را تماشا کند که در پرتو مشعل های روشن برگزار می شد. سالی که جنگ پایان گرفت، هردوشان یازده ساله بودند و کی یوآکی فکر می کرد که با توجه به سن ِشان آنان می بایست آن رویداد را با دقتِ بیشتری به خاطر داشته باشند. دیگر همکلاسی هاشان نیز که اغلب با آب و تابِ خاصی به تفسیرِ جنگ می پرداختند – و وانمود می کردند که از تمامیِ رخداده ها موبه مو آگاهی دارند – در واقع خاطرات کم و بیش مبهم خود را با اخبار و روایاتِ ریز و درشتی به هم می آمیختند که در گوشه و کنار از بزرگترها شنیده یا جایی خوانده بودند، و به عنوانِ خاطراتِ خود برای همه تعریف می کردند…

 

برف بهاری

• یوکیو میشیما
• ترجمه غلامحسین سالمی، سمیّا صیقلی
• انتشارات نگاه

◄ اقتباس سینمایی از کتاب برف بهاری (هارو یو نوکی)، به کارگردانی ایسائو یوکیسادا، ۲۰۰۵ :

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نگاه, سمیّا صیقلی (مترجم), غلامحسین سالمی (مترجم), کتاب غیرایرانی, یوکیو میشیما