پنج سطر

از هر کتاب

داشتن و نداشتن

خودتان می دانید که صبح زود در هاوانا، وقتی لاتها پشت به دیوار ساختمان خوابیده اند، حتی بیش از آنکه واگونهای یخ برای بارها یخ بیاورد، چه وضعی هست. خوب، دیگر، ما از آن طرف میدان از اسکله به کافهء مروارید سان فرانسیسکو آمدیم که قهوه بخوریم و فقط یک گدا در میدان بیدار بود که داشت آب می خورد، اما وقتی که داخل کافه شدیم و نشستیم، آن سه نفر منتظر ما بودند.
ما نشستیم و یکی از آنها سر میز ما آمد.
گفت: «خوب»
من به او گفتم: «نمی توانم بکنم. دلم می خواهد به خاطر شما اینکار را بکنم. اما دیشب گفتم که دیگر نمی توانم.»
»خودت تعیین کن که چقدر می خواهی»
«موضوع پول نیست. نمی توانم بکنم. همین»
آن دو نفر دیگر هم آمده بودند و آنجا ایستاده با حزن و اندون نگاه می کردند. آدمهای خوش قیافه ای بودند و من خیلی دلم می خواست می توانستم آن کار را برایشان انجام بدهم.
آن یک که انگلیسی خوب صحبت می کرد گفت: «هر کدامتان هزارتا می دهم.»…

داشتن و نداشتن

• ارنست همینگوی
• ترجمه پرویز داریوش
• سازمان کتابهای جیبی

◄ اقتباس سینمایی از کتاب داشتن و نداشتن نوشته ارنست همینگوی، به کارگردانی هاوارد هاکس در سال ۱۹۴۴ با بازی هامفری بوگارت و لورن باکال:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
ارنست همینگوی, پرویز داریوش (مترجم), سازمان کتابهای جیبی, کتاب غیرایرانی