پنج سطر

از هر کتاب

عطر سنبل، عطر کاج

هفت ساله بودم که با پدر، مادر، و برادر چهارده ساله ام فرشید از آبادان به شهر ویتی یر کالیفرنیا آمدیم. برادر بزرگترم فرید را یک سال پیش از آن به فیلادلفیا فرستاده بودند و آنجا به دبیرستان می رفت. او هم مثل خیلی از جوان های ایرانی آرزو داشت خارج از کشور درس بخواند، و با وجود اشک های مادر مارا ترک کرده و پیش عمویم و همسر آمریکایی اش زندگی می کرد. من هم از رفتن او ناراحت بودم، ولی به زودی غصه از یادم رفت. اولین بسته سوغاتی که رسید، دیدم داشتن یک باربی کامل – با کیف حمل، چهاردست لباس، یک بارانی و یک چتر کوچک- به دوری از برادر می ارزد.
اقامت ما در ویتی یر موقت بود. پدرم کاظم، مهندس شرکت نفت ایران بود و ماموریت داشت حدود دوسال مشاور یک شرکت آمریکایی باشد. او در زمان دانشجویی مدتی در تگزاس و کالیفرنیا زندگی کرده بود، و درباره ی آمریکا با همان لحنی صحبت می کرد که کسی از اولین عشقش بگوید. برای او آمریکا جایی بود که هرکس، بدون توجه به اینکه قبلا چه کاره بوده، می توانست آدم مهمی بشود. کشوری مهربان و منظم پر از توالت های تمیز…

■ عطر سنبل، عطر کاج

• فیروزه جزایری دوما
• ترجمه محمد سلیمانی نیا
• نشر قصه

◄ بخشی از مصاحبه فیروزه جزایری دوما در مورد کتاب عطر سنبل،عطر کاج (funny in farsi) :

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
فیروزه جزایری دوما, کتاب غیرایرانی, محمد سلیمانی‌نیا (مترجم), نشر قصه