پنج سطر

از هر کتاب

مردگان زرخرید

کالسکهء کوچک نسبتا قشنگی از میان در بزرگ میهمانسرای شهری دورافتاده وارد شد. از آن نوع کالسکه‌هایی بود که معمولا مورد استفادهء مجردها قرار می‌گیرد – سرهنگهای بازنشسته، سروانها، ملاکینی که صدتا یا در این حدود رعیت دارند- در واقع کسانی که اعیان میان‌حال نامیده می‌شوند. سرنشین این کالسکه جنتلمنی بود که مطمئنا به زیبایی آدونیس نبود، ولی ظاهرش چندان نامقبول هم نبود. نه خیلی چاق بود، نه لاغر. نه می‌شد او را پیر به حساب آورد و نه جوان. ورودش جز رد و بدل چند اشاره میان دو دهاتی که در کنار میخانه‌ای روبروی میهمانسرا ایستاده بودند نه شور و هیجانی در شهر ایجاد کرد و نه هیچ چیز دیگر، و در حقیقت توجه آن دو دهاتی هم بیشتر معطول به کالسکه بود تا سرنشین آن.
یکی از دهاتیها گفت: «اونجا رو ببین، چرخاشو! فکر می‌کنی بتونه تا مسکو بره؟»
دهاتی دیگر گفت: «تا اونجا می‌تونه بره.»
«تا غازان چطور؟ فکر نمی‌کنم تا اونجا بتونه بره»
دهاتی دیگر تایید کرد. «تا غازان نمی‌تونه بره.»…

◄ مردگان زرخرید (رعایای مرده/نفوس مرده)
• نیکلای گوگول
• ترجمه فریدون مجلسی
• انتشارات نیلوفر

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

◄ اقتباس سینمایی/تلویزیونی از مردگان زرخرید به کارگردانی میخائیل شوویتسر، محصول ۱۹۸۴ تلویزیون شوروی سابق:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, فریدون مجلسی (مترجم), کتاب غیرایرانی, نیکولای گوگول