پنج سطر

از هر کتاب

جزیره ای در توفان

پی‌یر شتابزده سوار مترو شد. همه خشن و عصبی بودند. در حالیکه میان تودهء بهم فشردهء افراد، نزدیک در خروجی ایستاده بود و هوای سنیگینی راکه از دهان آنها خارج می‌شد استنشاق می‌کرد، بدون آنکه چیزی ببیند به سقف‌های تیره و غرانی می‌نگریست که دو مردمک نورانی قطار روی آنها می‌لغزیدند و پیش می‌رفتند. روح پی‌یر نیز دستخوش همان تیرگی‌ها و روشنایی‌های ناخوشایند و مرتعش بود. یقهء بارانیش را بالا زده بود، احساس خفگی می‌کرد. بازوان خود را به پهلو و لبهایش را بهم می‌فشرد. پیشانیش از عرق مرطوب گشته و وقتی هرچندلحظه یکبار در باز می‌شد و موجی از هوا بدرون می‌آمد، یخ می‌کرد. می‌کوشید نفس نکشد، نبیند، نیندیشد و زندگی نکند. دل این پسر جوان هجده ساله را که هنوز کمابیش یک کودک بود، یأسی تیره آکنده بود. بر فراز سر او، آنسوی ظلمت این سقف‌ها، بالای لانهء موشی که این غول آهنین آکنده از اشباح انسانی در آن به پیش می‌لغزید، پاریس، برف، شب سرد ژانویه و بالاخره جنگ -این کابوس مرگ و زندگی- قرار داشت.

■ جزیره‌ای در طوفان، پی‌یر و لوس

• رومن رولان
• ترجمه سیروس سعیدی

• نشر مزدک

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
رومن رولان, سیروس سعیدی (مترجم), کتاب غیرایرانی, نشر مزدک