پنج سطر

از هر کتاب

خویشاوندان دور

رنگ پریدگی دست من غیرعادی نبود. با گذشت سالیان پوست او در استخوان گونه‌اش تحلیل رفته بود و دست‌های باریکش که در ژست‌های گوناگون آنها را حرکت می‌داد بلورگون شده بودند.
من او را اندکی پس از بازگشتش از مکزیک، که گویی شباهت او را به یک شبح متمدن از میان برده بود، دیده بودم. آفتاب به او زمختی و حضوری زمینی بخشیده بود. به زحمت شناختمش.
برگشتِ رنگ پریدگی باید حالت عادی قیافه را به او بازگردانده باشد، ولی در رفتار و حرکاتش چیزی متفاوت دیده می‌شد. با دیدن او که در تالار غذاخوری باشگاه تنها بر سر میز نشسته بود به سویش رفتم تا به او خوشامد بگویم و برای صرف ناهار دعوتش کنم.
به میزهای دیگری که اندکی دورتر بودند نگاهی گذرا انداخت و گفت:
«به شرطی که تو به سر میز من بیایی».
نگاه او در اعماقی ژرف‌تر از تالار بزرگ و نیمه تاریک غذاخوری سیر می‌کرد.
میزهای واقع در کنار ایوان مشرف بر میدان کنکورد از بیرون نور می‌گیرند و روشن‌ترند. چون این میزها بهترین میزهای باشگاه‌اند، طبیعی است که به اعضای عالی‌مقام اختصاص یابند. دعوت او را به منزلهء احترام به دوستی جوان‌تر پذیرفتم.
گفتم: «از وقتی از سفر آمدی ندیده‌امت».
چنانکه کویی حرف مرا نشنیده است، همچنان فهرست غذا را وارسی می‌کرد. اندکی به جلو خم شده و پشت‌اش به پنجره بود. نور مایل آبی ساعت‌های اولیهء بعد از ظهر نوامبر بر سر تاس و نوار موهای خاکستری دور سرش می‌تابید. ناگهان سرش را بالا کرد، اما نه به سوی من. رویش را برگرداند و فراتر از میدان به ساحل رود سن خیره شد…

 

■ خویشاوندان نزدیک

• کارلوس فوئنتس
• مصطفی مفیدی

• انتشارات نیلوفر

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت◄ مصاحبه کارلوس فوئنتس با “چارلی رُز”:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, کارلوس فوئنتس, کتاب غیرایرانی, مصطفی مفیدی (مترجم)