گوستاو آشنباخ، یا آنگونه که او را از جشن پنجاهمین سال تولدش رسما مینامیدند، فن آنباخ، در بعدازظهر روزی از بهار سال ۱۹۰۰ که برای چندین ماه به قارّهء ما چهرهای خطرناک نشان داد، از منزلش در خیابان پرینتس رگنت مونیخ برای گردشی نسبتا طولانی به راه افتاد. با اعصاب خسته از کار پیش از ظهر، کاری سخت و خطیر، که هم اینک بیشترین احتیاط، مراقبت و پشتکار را با ارادهای خستگی ناپذیر ایجاب میکرد، نتوانسته بود پس از صرف ناهار نیز جلو ادامهء گردش چرخ آفرینندگی درون را -آن متوس آنیمی کونتینووس، که به گفته سیسرو اساس سخنوری بدان بستگی دارد- را بگیرد و با خواب بعد از ظهر، که با تحلیل روزافزون بیرونیش روزی یکبار در میان کار روزانه حتمی مییافت، خستگی کار را از تنش بدر کند. این بود که پس از خوردن چای از خانه بیرون رفته بود، به این امید که حرکت در هوای آزاد توان کار را به او بازگرداند و شبی ثمربار به او عطا کند.
آغاز ماه مه بود، و پس از هفتهها سرما و بارندگی، تابستانی زودرس از راه رسیده بود. باغ انگلیسی، با آنکه هنوز برگ نو به تن داشت، هوای گرفتهاش یادآور ماه اوت بود، و در ضلع نزدیک شهر از درشکه و مردمی که به گشت و گذار آمده بودند موج میزد. آشنباخ، که از رههای خلوت و خاموشی تا جایگاه دشتبان رفته بود، برای مدّتی در بحر باغچهء جلو کافه، که چند درشکه و کالسکه کنارش نگهداشته بودند، و میهمانان محلّیاش رفت. از آنجا در آن آفتاب رو به افول از میان دشت راه بازگشت را در پیش گرفت. و از آنجا که احساس خستگی میکرد و در ناحیه فورینگ احتمال باد و باران میرفت، منتظر تراموا شد، که در مسیر مستقیم او را به شهر میرساند…
■ مرگ در ونیز
• توماس مان
• ترجمه مصطفی مفیدی
• انتشارات نگاه
◄ فیلم سینمایی مرگ در ونیز بر اساس رمان توماس مان، ساخته ۱۹۷۱ به کارگردانی لوکینو ویسکونتی و بازی درک بوگارد:
◄ اپرای مرگ در ونیز بر اساس رمان توماس مان، اجرا در مکزیکوسیتی: