پنج سطر

از هر کتاب

کجا می‌روی؟

آفتاب نشاط‌انگیز بهار رفته‌رفته پایتخت با عظمت اپراتوری روم را در بر می‌گرفت که «پطرونیوس» خسته و فرسوده از خواب گران برخاست. او شب گذشته را هم مثل همیشه در یکی از ضیافتهای مجلل امپراتور به صبح آورده بود. در آن بامداد فرحبخش، با وجود آنکه هوا لطیف و جانپرور بود، کوفتگی و بیحالی عجیبی در خود احساس می‌کرد. می‌دید که رفته‌رفته نیروی جسمانی‌اش رو به زوال می‌رود، سالهای جوانی و شادابی‌اش بسر می‌رسد و شب‌زنده‌داریهای بی‌حساب بنیان سلامتش را متزلزل می‌کند.
برای چند لحظه به اندیشه فرو رفت که شامگاه پیشین چه بر او گذشته، چه حوادث جالب و چه وقایع تلخ و شیرینی در آن بزم باشکوه به وقوع پیوسته، اما نتوانست. برخاست و همچنان خسته و خواب‌آلوده به حمام رفت و غلامان خود را طلبید. دو غلام جوان و زورمند، وی را بر میزی از چوب سرو وحشی که مزین به تارهای ابریشم بافت مصر بود خواباندند و سپس با دستان آلوده به زیتتون معطر، عضلاتش را مالش دادند.
پطرونیوس کم‌کم به خود آمد و سیمای عبوس و اندوهگینش را از هم گشود. صحنه‌هایی از میهمانی دوشین به آرامی در نظرش چلوه‌گر شد: به یادش آمد که چگونه دوستش «واتینوس» در تمام مدت میهمانی می‌کوشید با حرکات تملق‌آمیز و لطیفه‌های مسرت‌انگیزش «نرون» را بخنداند و خاطر هوسناک او را شاد کند…

■ کجا می‌روی؟

• هنریک سینکیویچ
• ترجمه حسن شهباز

• انتشارات امیرکبیر

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت
◄ یکی از اقتباس‌ها از کتاب کجا می‌روی، مینی سریالی به همین نام (Quo Vadis) محصول ۱۹۸۵ با بازی کلاوس ماریا برانداور:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات امیرکبیر, حسن شهباز (مترجم), کتاب غیرایرانی, هنریک سینکیویچ