پنج سطر

از هر کتاب

ارباب و نوکر

زمستان یکی از سالهای ۷۰ و فردای عید «نیکلای مقدس« بود. جشنی در کلیسای بخش برگزار شده بود و بازرگانان معتبری مانند « واسیلی آندره‌ایچ برخونوف»، عضو اتحادیهء دوّم، نمی‌توانست در آن حضور نداشته باشد.
می‌بایست به کلیسا می‌رفت، چون مسئول آنجا بود و لازم بود در خانهء خود ضیافتی بدهد و از دوستان و خویشان پذیرایی کند. اما دیگر آخرین میمهانان نیز رفته بودند و واسیلی آندره‌ایچ در دَم آماده می‌شد تا برای خرید چوبهای جنگل کوچکی که از مدتها پیش چانهء آن را زده بود به نزد همسایهء ملّاک خود برود. واسیلی آندره‌ایچ در عزیمت شتاب داشت تا مبادا خریداران شهری فرصت کنند پیش از او این معامله پرسود را به انجام رسانند. مالک جوان برای جنگل خود ده هزار روبل طلب می‌کرد، صرفا از آن جهت که واسیلی آندره‌ایچ تنها هفت هزار روبل به او پیشنهاد کرده بود. و در واقع امر، هفت هزار روبل جز یک سوم ارزش واقعی چوبها نبود. واسیلی آندره‌ایچ در نظر داشت با چانه زدن باز هم تخفیف بگیرد، چرا که جنگل در ناحیه او بود و از مدتها پیش، بازرگانان همگی بر اساس توافقی ضمنی متعهد شده بودند که قیمتها را در ناحیه خود بالا نبرند، ولی واسیلی آندره‌ایچ که بود برده بود چوب‌فروشان دولت قصد دارند برای خرید جنگل «گوریاچکینسکی» وارد معامله شوند تصمیم گرفته بود بیدرنگ راه بیفتد و کار را با مالک یکسره کند. به همین جهت، همینکه جشن تمام شد، هفت‌صد روبل از صندوق بیرون کشید و روی دوهزار و سیصد روبل پول کلیسا که نزدش بود گذاشت تا سه هزار شود و پس از اینکه پولها را بدقت شمرد و در کیف پول خود گذاشت آماده رفتن شد…

ارباب و نوکر

• لئو تولستوی
• ترجمه مهران محبوبی

• نشر ارغنون

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
کتاب غیرایرانی, لئو تولستوی, مهران محبوبی (مترجم), نشر ارغنون