پنج سطر

از هر کتاب

شاهزاده و گدا

در شهر قدیمی “لندن”، در یکروز پائیز واقعی وو در ربع دوم قرن شانزدهم، در خانوادهء بینوائی بنام “کانتی” پسری به دنیا آمد که پد و مادرش این فرزند را نمی‌خواستند. درست در همانروز، در خانواده یک ثروتمند انگلیسی بنام “تودور” نوزادی متولد شد که پدر و مادرش با تمام وجود خواهان فرزندی بودند. تمام مردم انگلستان هم خواهان آن نوزاد بودند.
مدتها بود که مردم در انتظار تولدش بودند و آرزویش را داشتند و به این منظور تولد او را از خداوند می‌طلبیدند. تا آنجا که وقتی طفل براستی از مادر متولد شد، مردم از شوق و ذوق تولد او کارشان داشت به دیوانگی می‌کشید. از روی عشق و محبت یکدیگر را در آغوش می‌گرتفند و می‌بوسیدند و فریاد شادی و نشاطشان بلند بود.
هرکس دست از کار خود می‌کشید و همه در هر مقام و موقعیتی که بودند از اشراف و گدا جشن می‌گرفتند، می‌رقصیدند، و آواز می‌خواندند و به میگساری می‌پرداختند. این جشن و شادی چندین شب و روز ادامه داشت.
شهر لندن روزگاهان با پرچم‌های زیبائی که از بالای ایوانها و بام خانه‌ها آویزان شده بود، و با گروههای آوازه‌خوانی که در خیابانها براه افتاده بودند، غرق در شادی و نشاط شده بود و لندن چهره‌ای بخود گرفته بود که از هر نظر جالب و تماشائی بود…

شاهزاده و گدا

• مارک تواین
• ترجمه داریوش شاهین
• انتشارات زرین

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

◄ اقتباس سینمایی شاهزاده و گدا، ساخته سال ۱۹۷۷ به کارگردانی ریچارد فلایشر:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات زرین, داریوش شاهین (مترجم), کتاب غیرایرانی, مارک تواین