پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘خجسته کیهان (مترجم)’

نخست همه‌چیز زنده بود. کوچک‌ترین اشیا قلب تپنده و حتی ابرها نام داشتند. قیچی‌ها راه می‌رفتند، تلفن‌ها و کتری‌ها پسرعمو بودند و چشم‌ها و عینک‌ها برادر. سطح گِرد ساعت دیواری شکل صورت انسان بود، هر دانه‌ی نخودفرنگی در کاسه‌ات شخصیتی متفاوت داشت و نرده‌های جلوی ماشین والدینت دهانی خندان بودند. قلم‌ها کشتی‌های هوایی بودند، سکه‌ها بشقاب پرنده. شاخه‌های درختان بازو بودند. سنگ‌ها فکر می‌کردند و خدا همه جا بود. باور   ادامه ...

پل استر خجسته کیهان (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر افق

به دنبال مکان آرامی بودم که در ان بمیرم. کسی بروکلین را پیشنهاد کرد و فردای آن روز از وست‌چستر به آن‌جا رفتم تا با شهر آشنا شوم. پنجاه و شش سال بود که به بروکلین پا نگذاشته بودم و آن را کاملا از یاد برده بودم. وقتی پدر و مادرم از آن‌جا رفته بودند سه سال بیش‌تر نداشتم، با وجود این دیدم به طور غریزی به محلهء سابق‌مان برگشته‌ام،   ادامه ...

پل استر خجسته کیهان (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر افق